صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۶۰: ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را که از ظلمت برون آرم روان روشن خود را نماند نامه ناشسته در دست سیه کاران به صحرای قیامت گر فشارم دامن خود را ز عمر برق جولان آن قدر فرصت طمع دارم که پاک از سبزه بیگانه سازم گلشن خود را من آزاده را در خون کشد چون پنجه شیران ز نقش بوریا سازم اگر پیراهن خود را همان با نفس نیکی می کنم، هر چند می دانم کز احسان نیست ممکن دوست کردن دشمن خود را به خرج برق و باد از جمع کردن رفت کشت من مگر از باددستی جمع سازم خرمن خود را ز چشم عاقبت بین، هر که امید ثمر دارد در ایام بهاران درنبندد گلشن خود را شبی کان ماه سیما شمع خلوتخانه ام گردد کنم با آه اول چشم بندی روزن خود را برد زنگ از دل آیینه تاریک، خاکستر مبدل چون کنم صائب به گلشن گلخن خود را؟ صائب تبریزی