صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۲۵: هزاران همچو بلبل هر بهاری می شود پیدا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هزاران همچو بلبل هر بهاری می شود پیدا نواسنجی چو من در روزگاری می شود پیدا گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم که صد دریای آتش از شراری می شود پیدا تو از سوز جگر پیمانه ای چون لاله پیدا کن که از هر پاره سنگی چشمه ساری می شود پیدا ز فیض خاکساری دانه نخل پایداری شد تو گر از پا درآیی شهسواری می شود پیدا من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را که می لرزم ز هر جانب غباری می شود پیدا اگر خود را نبیند در میان مستغرق دریا به هر موجی که آویزد، کناری می شود پیدا مجو حسن عمل از کاروان ما تهیدستان که پیش ما دل امیدواری می شود پیدا ز دست رشک هر داغی که پنهان در جگر دارم به صحرا گر بریزم لاله زاری می شود پیدا اگر چه شیرم اما بی تأمل می دهم میدان ز هر جانب که طفل نی سواری می شود پیدا وفا خار ره است، ارنه برای آشیان ما به هر گلشن که باشد، مشت خاری می شود پیدا ز جوش لاله خاک کوهکن کان بدخشان شد برای بیکسان شمع مزاری می شود پیدا سبکرو جای خود وا می کند در سنگ اگر باشد چو آب افتاد در ره، جویباری می شود پیدا اگر چه آتش نمرود دارد خشم در ساغر ولی از خوردنش در دل بهاری می شود پیدا اگر آلوده درمان نسازی درد را صائب ز بیماری همان بیمار داری می شود پیدا صائب تبریزی