صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۲۱۲: در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را کهنه کردی در ورق گردانی این سی پاره را جوهر دل شد عیان از گرم و سرد روزگار آب و آتش ذوالفقاری کرد این انگاره را اهل دل را گفتگوی عشق آب زندگی است نیست نقلی به ز اخگر مرغ آتشخواره را دل نهاد درد تا بودم، فراغت داشتم چاره جویی کرد سرگردان من بیچاره را من که در صحرای خودکامی سراسر می روم چون توانم جمع کردن این دل صد پاره را؟ عشرت روی زمین بسته است در آرام دل خواب طفلان لنگر تمکین بود گهواره را گر دل خود زنده خواهی خاکساری پیشه کن به ز خاکستر لباسی نیست آتشپاره را گوشه چشمی اگر صائب به حال من کنند سرمه می سازم ز برق تیشه سنگ خاره را صائب تبریزی