صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۷: نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا بستر از گرد یتیمی بود در دریا مرا طره زنجیرم از ریحان بود شاداب تر می چکد آب حیات از ظلمت سودا مرا وحشت من از سبکروحان گرانی می کشد هست بر دل کوه قاف از صحبت عنقا مرا یک سر مو نیست از تیغ زبان اندیشه ام می کند زخم نمایان چون قلم گویا مرا نور خورشیدم، ز امداد خسیسان فارغم نیستم آتش که هر خاری کند رعنا مرا خار راه عشق چون مژگان به چشمم بار نیست گو نرنجاند به منت سوزن عیسی مرا خلد با آن ناز و نعمت دام راه من نشد چون تواند صید کردن نعمت دنیا مرا؟ کوه آهن را شرار من گریبان پاره کرد لنگر پرواز نتواند شدن خارا مرا طشت من چون آفتاب از بام چرخ افتاده است ساده لوح آن کس که می خواهد کند رسوا مرا من که در خامی چو عنبر سود خود را دیده ام نیست ممکن پخته سازد جوش این دریا مرا نیست صائب در بساط من به غیر از درد و داغ می شود معمور هر کس می خرد یک جا مرا صائب تبریزی