صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۹: ساختم از قتل نادم دلربای خویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساختم از قتل نادم دلربای خویش را عاقبت زان لب گرفتم خونبهای خویش را فکر دلهای پریشان کی پریشانش کند؟ آن که در پا افکند زلف دوتای خویش را شبنم بیگانه ای این غنچه را در کار نیست تر مکن از باده لعل جانفزای خویش را آه و دودش سنبل و ریحان جنت می شود در دل هر کس که سازی گرم جای خویش را از خزان هرگز نگردد نوبهارش روی زرد گر خمیر از اشک من سازی حنای خویش را گر به این سامان خوبی روی در مصر آوری ماه کنعان رو نما سازد بهای خویش را گل نخواهی زد، چه جای سنگ، بر دیوانگان گر بدانی لذت جور و جفای خویش را یوسف سیمین بدن را تاب این زنجیر نیست باز کن ای سنگدل بند قبای خویش را بعد ازین آیینه را بر طاق نسیان می نهی گر ببینی در دل پاکم صفای خویش را گر چه می دانم شکایت را در او تأثیر نیست می کنم خالی دل درد آشنای خویش را ناله ام تا بود کم، صائب اثر بسیار داشت بی اثر کردم ز بسیاری، نوای خویش را صائب تبریزی