صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۷: با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا هر که از خود شد جدا، شد از غم عالم جدا نان جو خور، در بهشت جاودان پاینده باش کز بهشت از خوردن گندم شده است آدم جدا تا ترا چون گل درین گلزار باشد خرده ای دیده شوری بود هر قطره شبنم جدا دور گشتن از سبکروحان بود بر دل گران می شود سنگین چو عیسی گردد از مریم جدا در حریم وصل، اشک شور من شیرین نشد کعبه نتوانست کردن تلخی از زمزم جدا چون ز صد گرداب کشتی سالم آید بر کنار؟ نیست ممکن دل شود زان طره پر خم جدا لذت خاصی است با هر بوسه لبهای او می شود نقش نوی هر دم از این خاتم جدا چون دو تا شد قد، وداع روح را آماده باش کز کسان تیر سبکرو می شود یکدم جدا توسن عمر ترا کردند ازان صرصر خرام تا تو کاه و دانه خود را کنی از هم جدا تا دم رفتن سبک از جا توانی خاستن مال را در در زندگی از خویش کن کم کم جدا نی که جان را تازه می سازد ز قرب همنفس قالب بی جان شود چون گردد از همدم جدا نیک و بد را می کند صائب فلک هم امتیاز گندم و جو را کند گر آسیا از هم جدا صائب تبریزی