شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۱: جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی در خرابات مغان مستانه خود را در فکن پند رندان بشنو و می نوش می تا آن شوی گر گدای حضرت سلطان من باشی چو من لطف او بنوازدت ای شاه من سلطان شوی آفتاب حسن او مجموع عالم را گرفت غیر او پیدا نبینی گر ز خود پنهان شوی گر برآئی بر سر دار فنا منصور وار حاکم ملک بقا و میر سرمستان شوی زاهد مخمور را بگذار و با رندان نشین تا حریف مجلس رندان و سرمستان شوی جز طریق نعمت الله در جهان راهی مرو ور روی راه دگر می دان که سرگردان شوی شاه نعمت الله