شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۴۵: بیا آب حیاتت را به دست می پرستان ده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا ای ساقی مستان و جام می به مستان ده بیا آب حیاتت را به دست می پرستان ده به میخواران مده می را که قدر می نمی دانند چو خیری می کنی ساقی بیاور می به مستان ده بیا ای صوفی صافی و دُرد درد دل درکش چه می لرزی به جان آخر بیا جان را به جانان ده اگر فرمان رسد از شه که سر در پای او انداز تو پا انداز کن سر را به شکرانه روان جان ده چه خوش گنجیست عشق او که در عالم نمی گنجد چنین گنج ار کسی جوید نشانش کنج ویران ده نشان رند سرمستی اگر یاری ز تو جوید کرم فرما ز لطف خود نشان او به یاران ده اگر جمعیتی خواهی در آ در مجمع سید و گر دل می دهی باری بدان زلف پریشان ده شاه نعمت الله