شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۱۲: دُرد دردش نوش درمان را بجو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان فدا کن وصل جانان را بجو دُرد دردش نوش درمان را بجو عشق زلفش سر به سودا می کشد مجمع زلف پریشان را بجو بگذر از صورت چو ما معنی طلب کفر را بگذار و ایمان را بجو گنج او در کنج دل گر یافتی گنج را بگذار و سلطان را بجو ذوق از مخمور نتوان یافتن ذوق خواهی خیز و مستان را بجو گوهر این بحر ما گر بایدت همچو غواصان تو عمان را بجو همت عالی نخواهد غیر آن گر تو عالی همتی آن را بجو در خرابات مغان ما را طلب می بنوش و راحت جان را بجو نعمت الله جو که تا یابی امان ساقی سرمست رندان را بجو شاه نعمت الله