شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۹۸: گاه موجیم و گاه دریائیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غرقهٔ بحر بیکران مائیم گاه موجیم و گاه دریائیم بلبل گلستان معشوقیم عاشقانه به عشق گویائیم آفتاب سپهر جان و دلیم بر یکی حال از آن نمی تائیم به جز از کار عشق ورزیدن هیچ کاری دگر نمی شائیم ما چو امروز عاشق مستیم بی خبر از خمار فردائیم یار ما عین نور دیدهٔ ماست لاجرم ما به عین بینائیم این چنین مست و لاابالی وار از خرابات عشق می آئیم چون رخ و زلف یار خود دیدیم گاه مؤمن گهی چو ترسائیم خلق کورند و می نمی بینند ور نه چون آفتاب پیدائیم ما از آن آمدیم در عالم تا خدا را به خلق بنمائیم گر طبیبی طلب کند بیمار ما طبیب جمیع اشیائیم نعمت الله اگر کسی جوید گو بیا نزد ما که او مائیم شاه نعمت الله