شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۴۵: دوست دارم یار بی همتای خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلخوشم از عشق جان افزای خویش دوست دارم یار بی همتای خویش در نظر نقش خیالش بسته ام خوش نشسته نور او بر جای خویش کنج میخانه بود مأوای ما جنت المأوای ما مأوای خویش آبروی عالمی از ما بود نه ز جوی غیر از دریای خویش شمع عشقش آتشی خوش برفروخت سوختم ازعشق سر تا پای خویش هر که او سودای عشقش می کند می کند سر در سر سودای خویش نور چشم نعمت الله دیده ام روشنست از نور مه سیمای خویش شاه نعمت الله