شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۲۴: عقل آمد و با عشق درافتاد ور افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زاهد دگر از خلوت تقوی به درافتاد عقل آمد و با عشق درافتاد ور افتاد ما سر به در خانهٔ خمار نهادیم پا بر سر ما هر که نهاد او به سر افتاد مه روشنئی یافت که شد بدر تمامی نوری مگر از مهر رخت بر قمر افتاد افتاد در این کوی خرابات بسی دل المنة لله که بار دگر افتاد برخواستن از رهگذر او نتواند هر عاشق مستی که در آن رهگذر افتاد در خواب به جز نقش خیالش نتوان دید ور زانکه کسی دید مرا از نظر افتاد صد بار درین کوی خرابات فتادم عیبم مکن ارزان که گذارم دگر افتاد هر دیده که او نقش خیال دگری دید گر مردم چشم است که او از بصر افتاد رندی که به میخانهٔ سید گذری کرد تا یافت خبر مست شد و بی خبر افتاد شاه نعمت الله