شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۷۴: شب گذشت و روز روشن رو نمود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آفتاب از رخ نقاب مه گشود شب گذشت و روز روشن رو نمود شد منور عالمی از نور او یک ستاره گوئیا هرگز نبود هر چه موجود است از نور ویست خود کجا موجود باشد بی وجود خانقاه و صومعه در بسته شد چون در میخانه ساقی برگشود آتش عشقش دل ما را بسوخت سوخت درد عشق او جانم چه عود گفتهٔ مستانهٔ ما قول اوست عاشقانه این سخن باید شنود نعمت اللهی و از خود بی خبر قدر این نعمت نمی دانی چه سود شاه نعمت الله