شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۵: دل شوریدهٔ من شوق وصالت دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پردهٔ دیدهٔ من نقش خیالت دارد دل شوریدهٔ من شوق وصالت دارد هر کجا ماه رخی در نظرم می آید نیک می بینم و حسنی ز جمالت دارد بینوائی که گدای سر کوی تو بود بر سلاطین جهان جاه و جلالت دارد جان فدا کردم و سر در قدمت افکندم از چنین بندگ ای بنده خجالت دارد ساقیا ساغر می ده که لبم بی لب جام به سر جملهٔ مستان که سلامت دارد برو ای عقل که من مستم و تو مخموری توچه دانی که دل از عشق چه حالت دارد نعمت الله سخنش آب حیاتی است روان روح بخشد چه نصیبی ز زلالت دارد شاه نعمت الله