شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۴: سر سودای بی سامان که دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هوای درد بی درمان که دارد سر سودای بی سامان که دارد رفیق راه بی پایان که جوید خیال مجلس جانان که دارد همه کس طالب آنند و ما هم ازین بگذر ببین تا آن که دارد چو کفر زلف او دین و دلم برد نظر بر خاطر ایمان که دارد مرا مهمان جان است او شب و روز چنین شاهی بگو مهمان که دارد قدح گردید اکنون نوبت ماست درین دوران چنین دوران که دارد به عشقش چون مجال خود ندارم بگو پروای خان و مان که دارد چو من از جان و دل کردم تبرا غم از دشوار و از آسان که دارد هوس دارم که جان خود ببازم ولی سید نظر بر بان که دارد شاه نعمت الله