شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸۸: مستم و از مستیم خمخانه جوشی می¬ کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشق جانانم و جانم خروشی می کند مستم و از مستیم خمخانه جوشی می کند خستگان عشق را ساقی شرابی می دهد این دوا از بهر دُرد درد نوشی می کند می دهد محمود ایاز خویش را تشریف خاص پادشاهی این کرم با کهنه پوشی می کند دردسر می داد عقل از خانه بیرون کردمش ایستاده بر در و دزدیده گوشی می کند چون کنم اسرار دل با زاهد هشیار فاش جان سرمستم هوای می فروشی می کند گفتمش جامی بده گفتا بگیر اما خموش جانم از ذوق این حکایت با خموشی می کند نی حدیث نعمت الله می کند با عاشقان ناله اش بشنو که از جان خوش خروشی می کند شاه نعمت الله