شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۵: سخت بی شرمست از آن رو پردهٔ ما می درد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عقل مخمور است و مستان را به قاضی می برد سخت بی شرمست از آن رو پردهٔ ما می درد رند و سرمست مناجاتیم و با ساقی حریف فارغ است از ریش قاضی هر که او می می خورد ای که گوئی دل به دلبر می فروشد جان من نقد تو گر قلب باشد سیم قلبی کی خرد می بیارد رند مست و سرکه آرد زاهدی هر چه تو آری بری و هر چه او آرد برد گر هزار آئینه باشد در همه بینم یکی عارف است آن کس که این یک در هزاران بنگرد در سرابستان او غیری نمی یابد مجال گر کسی مرغی شود بر گرد قصرش کی پرد درهوای نعمت الله غنچهٔ سیراب گل درگلستان همچو مستان جامه بر خود می درد شاه نعمت الله