شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸۹: خوش بود جانی که با جانان بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان بی جانان تن بی جان بود خوش بود جانی که با جانان بود دردمندان را دوا درد دل است این چنین دردی مرا درمان بود عشق را خود با سر و سامان چه کار کار عاشق بی سر و سامان بود هر که او پابستهٔ زلف بتی است همچو مو پیوسته سرگردان بود هر کسی کز عشق او کشته شود او نمیرد زنده جاویدان بود عشق او گنجی و دل پروانه ای جای گنجش در دل ویران بود سید و بنده اگر خواهی بیا نعمت الله جو که این و آن بود شاه نعمت الله