شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸۵: آب ما از چشمهٔ حیوان بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بحر ما دریای بی پایان بود آب ما از چشمهٔ حیوان بود کنج دل گنجینهٔ معمور اوست گرچه دل کاشانهٔ ویران بود دُرد درد عشق او را نوش کن زانکه دُرد درد او پنهان بود جان چه باشد تا سخن گوید ز جان هر کسی کو عاشق جانان بود نور چشم است از همه پیداتر است تا نپنداری که او پنهان بود گر که بینی دست او را بوسه ده زانکه دست او از آن دستان بود نعمت الله مست و جام می به دست این چنین رندی مرا مهمان بود شاه نعمت الله