شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۲۳: ماند این دنیای بی بنیاد و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقی جان را به جانان داد و رفت ماند این دنیای بی بنیاد و رفت در خرابات مغان مست و خراب سر به پای خم می بنهاد و رفت قطره آبی به دریا در فتاد چون توان کردن چنین افتاد و رفت شاهبازی بود در بند وجود بند را از پای خود بنهاد و رفت زندهٔ جاوید شد آن زنده دل تا نگوئی مرده شد بر باد و رفت سرعت ایجاد و اعدام وی است در زمانی ماهروئی زاد و رفت بنده بودم ، بندگی کردم مدام سید آمد بنده شد آزاد و رفت شاه نعمت الله