شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۶: بنگر چنین نور خوشی در دیدهٔ جان منست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم چراغ من ز نور روی جانان روشنست بنگر چنین نور خوشی در دیدهٔ جان منست نقش خیالی می کشم بر دیدهٔ دیده مدام می بین به نور چشم ما کاین یوسف و پیراهنست با ما در این دریا در آب نگر حباب و آب را هریک حبابی پر ز ما مانندهٔ جان و تن است عشق آتشی افروخته عود دل ما سوخته چون موم بگدازد ترا گر خود وجودت آهنست اصل عدد باشد یکی گر صد شماری ور هزار آدم که فرزندش توئی اصل همه مرد و زنست در غار دل با یار غار یکدم حضوری خوش بر آر خوش باشد آن یاری که او اینجا مُدامش مسکنست نور جمال سیدم عالم منور ساخته در چشم مست من نگر کز نور رویش روشنست شاه نعمت الله