شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۱: تو نگاره بلطافت همگی جان و دلی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو نگاره بلطافت همگی جان و دلی گرچه ساکن شده در مملکت آب و گلی تو مگر باغ بهشتی که چنین مطبوعی تو مگر فصل بهاری که چنین معتدلی یارب این گل ز چه باغ است که رویش چو بدید گل سوری رخ او زرد شده چون خجلی چون نگار چکل خوب بخوبی تو نیست نتوان گفت بخوبی چو نگار چکلی بدل آن را طلبد دل که نباشد بدلش جان بجوید دلت چونکه تو جانرا بدلی کسل ایدوست مکن از سر کویت مارا من چه کردم که من دلشده را در کسلی ایدل از مسکن خود از چه بغربت رفتی لیک باید وطن خویش ز خاطر مهلی تو زمانی مگسل هیچ ز ما در دو جهان سر پیوند که داری که ز ما در کسلی مغربی دیده بدیدار تو دارد روشن گرچه باور نکند فلسفی و معتزلی شمس مغربی