شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۲: میکند بر دل تجلی مهر رویش هر نفس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میکند بر دل تجلی مهر رویش هر نفس تا که گردد نور ماه دل ز مهرش مقتبس آنچه عالم خوانمش خورشید او راسایه است در حقیقت سایه و خورشید یک چیزند و بس چشم عنقابین مگس را نیست زان نشناسدش گرچه عنقا را بچشم خود عیان بیند مگس دیده بگشا بر سر خوان خلیل شه نشین بهره از سر خلقت جو نه از نان و عدس بلبلا اندر قفس گلشن ز یادت رفته است چتد گویم قصه گلشن بمرغی در قفس لقمه مردان نمیشاید بطفلی باز داد سرّ سلطان را نشاید گفت هرگز با عسس سرّ دریا را بقطره چند گویی مغربی رو زبان بر بند از ین گونه سخنها سپس شمس مغربی