شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۴۵: از دهانش بسخن جز اثری نتوان یافت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از دهانش بسخن جز اثری نتوان یافت از میانش بمیان جز کمری نتوان یافت گفتمش چون قمری گفت بگو چون قمرم چونکه بر سرو روانی قمری نتوان یافت گفتمش ماه و خوری گفت که بر چرخ چنین سرو قد زهره جبین ماه خوری نتوان یافت از سر زلف وی اخبار دلم پرسیدم گفت از گمشده تو خبری نتوان یافت تا شده همچو نسیم سحری بی سر و پای سحری بر سر کویش گذری نتوان یافت نیست خالی نفسی روی تو از جلوه گری همچو رویت بجهان جلوه گری نتوات یافت گفته بودی که تو بر ما دگری بگزیدی چون گزینم که بحسنت دگری نتوان یافت بهر تیر غم عشقش سپری میجستم گفت جانا که به از من سپری نتوان یافت مغربی آینه سان تا نشوی پاک و لطیف سوی خو هیچ ز خوبان نظری نتوان یافت شمس مغربی