وطواط بلخی
قصاید
شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح شمس الدین محمد بن علی: مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی غزل تو گویم ، که لایق غزلی ز حکم لم یزلی عشق تو رسید بمن چگونه دفع توان کرد حکم لم یزلی ؟ منم که در همه عالم بعاشقی مثلم تویی که در همه گیتی بدلبری مثلی بچهره چون قمری ، بلکه حسرت قمری ببوسه چون عسلی ، بلکه بهتر از عسلی اگر شکوفه نماند برخ ازو عوضی و گر بنفشه نپاید بزلف ازو بدلی گهی بطرهٔ طرار صبر من ببری گهی بغمزهٔ غماز جان من بخلی بتو بنازد خوبی ، چنانکه مجد و علو بشمس دین پیمبر محمدبن علی اجل نظام معالی ، جمال ملت و دین که اوست خسرو آفاق را صفی و ولی کریم طبع بزرگی ، که فرع خدمت اوست کرامت ابدی و سعادت ازلی بنای دین هدی را دلش عماد و اساس قضای دین کرم را کفش وفی و ملی بزرگوارا ، دریا دلا ، بعلم و بحکم ستودهٔ اممی و گزیدهٔ مللی شعار شرع ز تو گشت ظاهر و در دهر ز هیبت تو نه زنار ماند و نه عسلی ز روی فضل و کرامت خزانهٔ حکمی بوقت جود و سخاوت نشانهٔ املی چو نکته گویی در بزم ناشر درری چو خامه گیری در دست ناشر حللی نه آفتابی و مر اعتدال عالم را چو آفتاب فروزان بنقطهٔ حملی ضمیر پاک تو داند چگونه می یابد همه علوم جهان سربسر خفی و جلی بقای مدت تو باد در حریم دول که تو بدولت شایسته زینت دولی وطواط بلخی