وطواط بلخی
قصاید
شمارهٔ ۱۰۸ - این قصیده در مدح خداوند عالم ملک اعظم ناج الدنیا والدین بردالله مضجعه گوید: ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر در قبضهٔ ارادت تو آسمان اسیر گردون گرفته بر خط پیمان تو مدار و اختر گزیده بر ره فرمان تو مسیر آن عالمی بجاه ، که از روی منقبت در جنب تو صغیر بود عالم کبیر پشت ولی ز کلک ضعیف تو شد قوی عمر عدو ز رمح طویلت شده قصیر گر دستم ستور تو هنگام کر و فر اندر دماغ فتح و ظفر خوشتر از عبیر از رنج تف خنجر چون آفتاب تو در سایهٔ سپهر وطن ساخته اثیر جود تو داعیان رجا را شده مجیب جاه تو خایفان بلا را شده مجیر فرزند خصم تو ، که ز مادر جدا شود گردونش جام مرگ چشاند بجای شپیر طبع ولیت مایهٔ شادیست همچو زر شخص عدوت صورت زاریست همچو زیر چون بر سریر شرع برد نام تو خطیب از فخر بر ستاره رسد پایهٔ سریر احباب را وفاق تو سازنده چون نعیم حساد را خلاف تو سوزنده چون سعیر گیتی ز سهم گرز تو در نوحه و خروش گردون ز بیم تیغ تو در ناله و نفیر بیرون کشیده خصم ترا از میان ماز انگشت اقتدار تو چون موی از خمیر از هیبت حسام چو نیلوفرت عدو با رنگ همچو لاله و با روی چون زریر ای در سخا بنان تو بحری شده محیط وی در ضیا ضمیر تو بدری شده منیر گردون بخدمت تو و گیتی بمدح تو بسته میان چو رمح و گشاده دهان چو تیر تو یک تنی که خیر دو عالم زذات تست وان دیگران ، کثیر ، که لاخیر فی کثیر پیش یمین تو ، که یمانی قرین اوست وقت سخا بسا که جزا میبرد یسیر در عهد تو کمینه ثنا خوان صدر تو ممدوح صد فرزدق و مخدوم صد جریر شاها ، خدایگانا ، دانی که من رهی در نظم بی همالم و در نثر بی نظیر باغی شکفته دارم از سحر در بنان گنجی نهفته دارم از فضل در ضمیر من وصف علم خویش چه گویم ترا؟ که تو هم عالمی خبیری و هم ناقدی بصیر سی سال و پنج سال بمانند بلبلان در باغ مدح خسرو ماضی زدم صفیر اندر فنون فضل منش بودمی امام وندر امور ملک منش بودمی مشیر او رفت و تا بقا بودم در ثنای تو گوهر فشاند خواهم زین خاطر خطیر مدح ترا نشاید الا چو من فصیح ملک ترا نشاید الا چو من دبیر وطواط بلخی