وطواط بلخی
قصاید
شمارهٔ ۷۸ - در مدیحه گوید: ای زگفتار تو پرداخته آیات هنر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای زگفتار تو پرداخته آیات هنر وی زکردار تو افروخته رایات ظفر گشته ایام ز اخبار تو با فخر و شرف گشته اسلام ز آثار تو با قدر و خطر قدر تو هست چو جوزا بعلو و جلال صدرتو هست چو دریا بسخا و بهتر از تو اسلام پر از یمن و ظفر شد جمله وز تو ایام پر از حسن و بها شد یکسر کمترین طایع فرمانت زمان گشت و زمین کهترین تابع پیمانت قضا گشت و قدر مانده در حیرت فرزانگیت هر سرور مانده در غیرت مردانگیت هر صفدر شده پیراسته از خامهٔ تو هر دولت شده آراسته از نامهٔ تو هر کشور ای صفای سیرت جسم کرم را چو روان وی ضیای هنرت چشم خرد را چو بصر در معانی همه اقوال سدید تو مثل در معالی همه اخلاق حمید تو سمر از اطایب شده گویندهٔ مدحت دلشاد وز مصایب شده جویندهٔ قدحت غم خور هست انعام تو در برج مروت اختر هست اکرام تو در درج فتوت گوهر گشتهٔ اوصاف تو سرمایهٔ اشراف جهان گشتهٔ الطاف تو پیرایهٔ اصناف بشر اصطناع کرمت مانع هر شدت و رنج ارتفاع هممت دافع هر ظلمت و شر عاقلان را ز بیان تو همه حکمت و علم سایلان را ز بیان تو همه نعمت و زر تا جهانست در و باد ترا لذت و عیش تا زمانست در و باد ترا حشمت و فر وطواط بلخی