وطواط بلخی
قصاید
شمارهٔ ۲۳ - در مدح اتسز خوارزمشاه: تویی که خنجر تو شد مکان آتش و آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تویی که خنجر تو شد مکان آتش و آب زبان رمح تو شد ترجمان آتش و آب بدست خشم تو و عفو تو سپرد فلک بوقت جفوت و صفوت عنان آتش و آب رواق حشمت تو بربر سپهر و نجوم نطاق خدمت تو بر میان آتش و آب ز تف سینه و اشک دیده ماند ستند مخالفان تو اندر میان آتش و آب خدایگانا، معدوم و مندرس گشتست ز عنف و لطف تو نام و نشان آتش و آب حمابت تو شده پاسبان ملت و ملک سیاست تو شده قهرمان آتش و آب ز جنگ و صلح تو بیم و امید اختر و چرخ ز مهر و کین تو سود و زیان آتش و آب تبارک الله؛ از آن تیغ آسمان صفتت که هست بر صفحاتش قرآن آتش و آب ستارگان را بر آسمان قرآن باشد مگر که تیغ تو شد آسمان آتش و آب ز تیغ و گرز تو باشد نفیر جوشن و خود ز طعن و ضرب تو باشد فغان آتش و آب حسامت آتش و آبست و این شگفتی بین که هست دولت و دین در امان آتش و آب بملک های شگفتست تیغ تو ضامن هزار ملک نگر در ضمان آتش و آب وجود گوهر اگر در صمیم کان باشد چراست گوهر تیغ تو کان آتش و آب ؟ چو حد تیغ تو دیدند عاقلان گفتند که: هست جای اجل بر کران آتش و آب ز رأی روشن و از طبع صافی تو کنند اگر کنند به حق امتحان آتش و آب دریغ کاتش و آبست بی زبان، ورنی همه ثنای تو گفتی زبان آتش و آب نهاد آتش و آبست بی روانی، ورنی همه روای تو جستی روان آتش و آب جهان ز خنجر تو پر ز آتش و آبست مگر که خنجر تو شد جهان آتش و آب بکند عدل تو بیخ بنای فتنه و ظلم ببرد باس تو زور و توان آتش و آب بفر خدمت صدر تو چون خلیل و کریم برسته ناصح تو از هوان آتش و آب بوقت سوختن و ساختن پدید کنند عقاب و عفو تو سر نهان آتش و آب همیشه تا که ببالا و پست دارد میل تن خفیف و سرشت گران آتش و آب بچهره زرد ، بپیکر گداخته بادا عدوی مملکت تو بسان آتش و آب دل مخالف و چشم منازعت بادا چو ابر وقت بهاران مکان آتش و آب بزیر ران جلالت زمانه رام چنانک شود هوا و زمین زیر ران آتش و آب وطواط بلخی