وطواط بلخی
قصاید
شمارهٔ ۲۰ - در مدح خاقان کما الدین ابو القاسم محمود ارسلان خسرو توران: ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب زان جا که راستیست ندارند در جهان پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب بندند، گردهی تو اجازت ، چو بندگان در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاب از زلف تو ربوده نشان مشک و غالیه وز روی تو گرفته اثر ماه و آفتاب از ماه و آفتاب بهی تو ، که نیستند با دو عقیق همچو شکر ماه و آفتاب در صف نیکوان بمقام مفاخرت خواهند از رخ تو نظر ماه وآفتاب باشند با جمال تو حاضر بوقت لهو در بزم شهریار بشر ماه و آفتاب محمود ، صفدری ، که ز لطف و ز عنف او گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب خاقان کمال دولت و دین ، آن که بر فلک از سهم او کنند حذر ماه و آفتاب بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب بفزود ملک و دولت او عز و جاه شرع چنان که لون و طعم و ثمر و ماه وآفتاب از شخص او نبوده جدا جاه و مفخرت وز حکم او نکرده گذر ماه و آفتاب بنموده بر ولی و عدو ذاتش آن اثر کندر قصب نمود و گهر ماه و آفتاب آفاق را فروغ ز جاه و جلال اوست جاه و جلال اوست مگر ماه و آفتاب شاها ، نهند ، گر تو اشارت کنی ، بفخر بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتاب بر آتش عزیمت تو ، وقت التهاب باشند کمترینه شرر ماه و آفتاب تو ماه و فتابی و زان در جبال شد محض سخا و عین هنر ماه و آفتاب با شور صولت تو هبا سیل و صاعقه با نور طلعت تو هدر ماه و آفتاب در راه تو با قطار شرق و غرب دارند شغل و پیشه سفر ماه و آفتاب با عزم و با بقای تو در سرعت و ضیا ننهاده گام و نازده پر ماه و آفتاب بر قمع دشمنان تو هر لحظه می کشند منزل بجایگاه دگر ماه و آفتاب از گنج سعد هر شب و هر روز پیش تو آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاب تا مانده اند سخرهٔ فرمان ایزدی در قبضه قضا و قدر ماه و آفتاب بادا نگون لوای بقای عدوی تو چنان که در میان شمر ماه و آفتاب آثار اصطناع تو برخورد و بزرگ و اعلام انتفاع تو بر ماه و آفتاب از روی ورای تو به شب و روز در سپهر دیده ضیا و یافته فر ماه و آفتاب از تارم سپهر بچشم مناصحت در دولت تو کرده نظر ماه و آفتاب وطواط بلخی