سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۶۱: عاشقم بر تو و بر صورت جان پرور تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقم بر تو و بر صورت جان پرور تو من ازین معنی کردم دل و جان در سر تو همچو بازان نخورم گوشت ز دست شاهان استخوان می طلبم همچو سگان از در تو ای علم کرده ز خورشید سپاه حسنت مه استاره حشم یک نفر از لشکر تو دل اشکسته که چون پسته گشادست دهان قوت جان می طلبد از لب چون شکر تو تا بمعنی نظرم بر خط و رویت افتاد عاشقم بر قلم قدرت صورت گر تو گردنم کز پی پای تو کشد بار سری طوق دارد ببقای ابد از خنجر تو پرده بردار که از پشت زمین هر ذره آفتابی شود از روی ضیاگستر تو بر ز آغوش و بر تو بخورم گر یکشب بخت بیدار بخواباندم اندر بر تو ترک خرگاه جهانی و برآرد شب و روز مه و خورشید سر از خیمه چون چادر تو حسن کو جلوه خود میکند اندر مه و خور هر نفس صورت او جان خوهد از پیکر تو گر بدانم که دلت را بسماعست نشاط از رگ جان کنم ابریشم خنیاگر تو سیف فرغانی پندار که شعر تو زرست گر ببازار رود هیچ نیارد زر تو سیف فرغانی