سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۴۷: همه جان و دلست دلبر من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همه جان و دلست دلبر من گر چه نگذاشت جان و دل بر من دل ز روزن چو گرد بیرون شد کو چو باد اندر آمد از در من مرغ شوقش مرا چو دانه بخورد باز مهرش همی کند پر من ز ابروی چون کمان خدنگ مژه راست چون کرد در برابر من علم صبر بر زمین انداخت دل که او بود قلب لشکر من ای غمت خاک کوی را هر شب آب داده ز دیده تر من خامی من نگر که در هوست دیگ سوداست کاسه سر من من خطیب ثنای حسن توام نه فلک پایهای منبر من همچو آتش هرآنچه دید بسوخت عود غم در دل چو مجمر من مصر جامع منم غمان ترا اشک و شعرست نیل و شکر من تا من از مجلس تو دور شدم پر شد از خون دیده ساغر من گوییا چون بریشم چنگست هر رگی بهر ناله در بر من گر کسی از تو حال من پرسد تو بگو ای بغمزه دلبر من بی نواییست بهر آوازی همچو پرده ملازم در من از همه خلق سیف فرغانیست بارادت غلام و چاکر من سیف فرغانی