سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۸: ما گدای در جانان نه برای نانیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما گدای در جانان نه برای نانیم دل بدادیم وبجان در طلب جانانیم پای ما بیخ فرو برده بخاک در دوست چون درخت ازچه بهر باد سری جنبانیم روز وشب در طلب دایره جمعیت پای برجای چو پرگار وبسر گردانیم هرچه داریم ونداریم برای دل او جمله درباخته و هرچه جز او می مانیم در بهار از کرم دوست بدست آوردیم در خزان میوه وبرگی که همی افشانیم دوست را گفتم کای روی تو ما را قبله پرده بردار که عیدی تو وما قربانیم گفت مارا تو زخود جوی که اندر دل تو همچو جان در تن و در روح چو سر پنهانیم نیک مارا بطلب چون بزمستان خورشید زآنکه مطلوبتر از سایه بتا بستانیم آفتابیست بهر ذره ما پیوسته که برو روز وشب از سایه خود ترسانیم زاهدان را نرسیدست سم مرکب وهم اندر آن خطه که ما اسب سبق می رانیم مه وخورشید چه باشد که ملک را ره نیست اندر آن اوج که ما همچو فلک گردانیم گر دو کون آن تو باشد بگران تر نرخی بفروشی تو ومارا بخری ارزانیم چون قفایند همه مردم وما چون روییم چون سفالست جهان یکسر وما ریحانیم علم دولت ما را دو جهان در سایه است برعیت برسان حکم که ما سلطانیم سیف فرغانی این مرتبه درویشان راست که تو می گویی وما چاکر درویشانیم سیف فرغانی