سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۹۸: گر از ره تو بود خاک را گهر دانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر از ره تو بود خاک را گهر دانم وراز کف تو بود زهر را شکر دانم کسی که سیر درین ره (کند) اگر شترست بسوی کعبه قرب تو راهبر دانم ورم بکعبه قرب تو راهبر نبود اگر چه قبله بود روی ازو بگردانم گرم خبر نکند از مقام ابراهیم دلیل را شتر وکعبه را حجر دانم بتیغ قهرم اگر عشق تو زند گردن نه مست شوقم اگر پای رازسر دانم گر آسمان بودم مملکت، سپاه انجم بدست عشق شکسته شدن ظفر دانم حق ثنای ترا یک زبان ادا نکند بصد زبان بستایم ترا اگر دانم بسی لطیفه به جز حسن در تو موجودست بجز شکوفه چه داری بر شجر دانم(؟) بروی حاجت من بسته باد چون دیوار بجز در تو اگر من دری دگر دانم نماز خدمت تن قصر کردم وگشتم مقیم کوی تو، از خود شدن سفر دانم بکوی دوست دورنگی روز وشب نبود زکوی تو نیم ار شام (و)ار سحر دانم میان ماوشما پرده سیف فرغانیست اگر چه بی خبرم ازتو این قدر دانم سیف فرغانی