سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۸: از خرگه تن من دل خیمه زآن برون زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از خرگه تن من دل خیمه زآن برون زد کز عشق لشکر آمد بر ملک اندرون زد در سینه یی که هر سو چون خیمه چاک دارد سلطان عشق گویی خرگاه خویش چون زد می گفت دل کزین پس در قید عشق نایم بیچاره آنکه لافی از حد خود فزون زد هر کشته یی که بگرفت آن غم ورا گریبان او آستین و دامن هردم در آب و خون زد بیرون خود چو رفتی عالم ز دوست پردان او را بیافت هرکو گامی ز خود برون زد من سوختم چو عنبر تا حسن بر رخ او گل را ز مشک خالی بر روی لاله گون زد معذورم ار چو مجنون زنجیر دار عشقم کز حلقهای زلفش عقلم در جنون زد آن کآب لطف دارد ناگه چو باد بر من بگذشت و بازم آتش در خرمن سکون زد از شعر سیف بیتی بشنید و شادمان شد گل در چمن بخندد چون بلبل ارغنون زد سیف فرغانی