حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۷: دوش بگوشم رساند نکتهٔ غیبی سروش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش بگوشم رساند نکتهٔ غیبی سروش غبغب ساقی ببوس قرقف باقی بنوش در همه جا با همه دیده بدلدار دوز از غم عشقش بگو در ره وصلش بکوش سینه بجار غمش تا بتوان میخراش بهر گل عارضش تا بتوان میخروش جز ره مهرش مپوی غیر حدیثش مگوی شارع میخانه جوی سبحه بساغر فروش تاز تو باشد اثر نبود از آنت خبر نیست در این ره بتردشمنی از عقل و هوش بر سر کوی فنا سرخوش و رندانه رو قفل خموشی بلب وزتف جان دل بجوش نقد بلا کآورند بر سر بازار عشق گر بستانند خیز جنس دل و جان فروش بر در پیر مغان باش کمین بنده ای دست ادب بر میان حلقهٔ فرمان بگوش غاشیهٔ دولتش خیل ملایک کشند هرکه بجان میکشد بار دلی را بدوش مشرب رندی کجا مرتبهٔ زهد کو طعن برندان مزن زاهد خودبین خموش چون ز نکوجز نکو ناید و یک بیش نیست هیچ نکوهش مکن دیدهٔ بد بین بپوش بندهٔ احرار شو طالب دیدار شو واقف اسرار شو پند وی از جان نیوش حکیم سبزواری