حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۶۶: دل را به تمنّا ز تو دیدار و دگر هیچ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل را به تمنّا ز تو دیدار و دگر هیچ قانع بتماشاست ز گلزار و دگر هیچ دارم ز تو امید که از بعد وفاتم آئی بمزارم همه یک بار و دگر هیچ بس ناوک دلدوز تو آمد بمن ای گل خواهد دمد از تربت من خار و دگر هیچ ای مرغ چگویم که بگوئیش غرض فهم حسرت زده بنشین لب دیوار و دگر هیچ در لوح وجود از همه نقشی که نگارند بینم الف قامت دلدار و دگر هیچ بلبل بچمن خوش دل و قمری بسر سرو در هر دو جهان ما و غم یار و دگر هیچ بیجاست مداوای طبیبان بچشانم یک شربت از آن لعل شکر بار و دگر هیچ مهر تو کجا وین دل چون ذره به تمثیل تو یوسف و ما زال خریدار و دگر هیچ پندی شنو از بنده و بر خور ز خداوند هرگز دلی از خویش میازار و دگر هیچ گر هست هوایت که خوری آب حیاتی بر باد ده این پردهٔ پندار و دگر هیچ اسرار اگر محرم اسرار نهانی در کون و مکان یار ببین یار و دگر هیچ حکیم سبزواری