جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۶۴: چنین کرشمه کنان گر به شهر برگذری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنین کرشمه کنان گر به شهر برگذری هزار دل بربایی هزار جان ببری مرا دلی ست پرآتش و زان همی ترسم که دامن تو بسوزد چو در دلم گذری چه جای وعظ حکیم است و پند هشیاران مرا که عمر به مستی گذشت و بی خبری تو روشنایی چشمی و هر کجا که منم چو روشنایی چشمم همیشه در نظری به پرده داری خود باد را مجال مده که دید گل هم ازین پرده دار، پرده دری بیا و ناله بلبل ببین و گریه ابر در آن زمان که بخندد شکوفه سحری جلال! بر لب دریا به دست ناید کام درون بحر قدم نه چو طالب گهری جلال عضد یزدی