جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۳۷: گر عاقلی در عشق او، دیوانه شو دیوانه شو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر عاقلی در عشق او، دیوانه شو دیوانه شو ور هوش داری زودتر مستانه شو مستانه شو مستی چشم یار بین مستی گزین مستی گزین زنجیر زلف او بگیر دیوانه شو دیوانه شو گر عاشقی زو غم مخور وز آتش عشقش گذر پس پیش شمع روی او پروانه شو پروانه شو رویی مبین جز روی او ، سویی مشو جز سوی او گر می شوی در کوی او مردانه شو مردانه شو گر مرد عشقی مردسان بیرون نِه از خانه قدم ور مرد عشقش نیستی با خانه شو با خانه شو از خودپرستان در گذر با بی خودان پیوند کن در قعر بحر بی خودی دُردانه شو دُردانه شو از مخزن شمس الضّحی این قفل ظلمت برگشا وآنگه کلید عشق را دندانه شو دندانه شو خواهی که گردی چون جلال از آشنایان درش یکبارگی از خویشتن بیگانه شو بیگانه شو جلال عضد یزدی