جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۰۰: ز سودای غم عشقت چنانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز سودای غم عشقت چنانم که سر از پا و پا از سر ندانم سر از دستم بخواهد رفت روزی همان بهتر که در پایت فشانم چنان افتاده ام پیش درت خوار که پنداری که خاک آستانم اگر هجران تو عمرم سرآرد دهد وصلت حیات جاودانم گل مهرت ز خاک من بروید چو زیر گل بریزد استخوانم ز من روز قیامت هر چه پرسند به غیر از دوست ناید بر زبانم مرا از بهر عشقت آفریدند چه کار دیگر است اندر جهانم دلت ای یار! بر حالم بسوزد اگر درد دل خود بر تو خوانم بده کام جلال خسته امروز که تا فردا بمانم یا نمانم جلال عضد یزدی