جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۸: به سر طواف کنم بر در شراب فروش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به سر طواف کنم بر در شراب فروش که حلقه در این کعبه کرده ام در گوش ز جام باده اگر یافتم حیات ابد عجب مدار که آب حیات کردم نوش ندانم این مَی ناب از کدام میکده بود که عاشقان همه مستند و عارفان مدهوش چنان ز بزم طرب برکشیم نعره شوق که در حظیره قدس اوفتد غریو و خروش از آن زمان که سر من گران شد از مَی عشق همیشه غاشیه سر همی کشم بر دوش به عهد حُسن تو از عاشقان فغان برخاست به دور گل ننشینند بلبلان خاموش مکن ملامت مستان عشق ای هشیار! ببین که پرده خود می درند پرده بپوش به جان همی خرم آیین و رسم رندان را خلاف شیوه آن زاهدان زرق فروش اگر جلال بنالد ز شوق معذور است که هر چه بر سر آتش بود بر آرد جوش جلال عضد یزدی