جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۶: باز می ناید دل ما از پریشانی هنوز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز می ناید دل ما از پریشانی هنوز می نهد پیش بتان بر خاک پیشانی هنوز در وفا و عهد و پیمان تو می آرم به سر عهد و عمر و تو همان بدعهد و پیمانی هنوز رو بپوش از هر نظر بر حسن خود، خواری مکن ای عزیز من! تو قدر خود نمی دانی هنوز گر به جانی می فروشی از وصالت یک نفس جان ما ارزانی ات بادا که ارزانی هنوز من نه آنم کز تو برگردم به شمشیر جفا گر چه جانم سوختی آسایش جانی هنوز دوش با من در سخن لعل تو گوهر می فشاند از دو چشم من نرفت آن گوهر افشانی هنوز گرچه آوردم سر زلف پریشانت به دست نیستم یک لحظه خالی از پریشانی هنوز سالها بر آستانت بندگی کردم، ولی از تکبّر بنده خویشم نمی خوانی هنوز سرّ عشقت را جلال از خلق می دارد نهان همچنان پیدا نگشت آن داغ پنهانی هنوز جلال عضد یزدی