جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۷: زهی کشیده دل ما به زلف در زنجیر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی کشیده دل ما به زلف در زنجیر به بوی زلف تو ما دل نهاده بر زنجیر فرو گذاشته بر سرو از کلاله کمند نهاده بر ورق گل ز مشک تر زنجیر گشاده روی زمین را ز رو دریچه خلد ببسته موی میان را ز مو کمر زنجیر مرا ز زلف تو باشد دماغ سودایی نمی شود نفسی غایب از نظر زنجیر بیا و زلف پریشان خود به دستم ده که نیست چاره دیوانگان مگر زنجیر دلم ز حلقه زلفت خلاص کی یابد که مو به مو همه بند است و سر به سر زنجیر مبند این همه دل را به زلف در رخسار که در بهشت نباشند خلق در زنجیر مرا ز بند و ز زنجیر چند ترسانی که همچو آب کنم ز آتش جگر زنجیر به بی خودی سر زلفت کسی به دست آرد که چون جلال شود پای بند هر زنجیر جلال عضد یزدی