جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴: عاشق آن باشد که بر خود سخت و سست آسان نهد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشق آن باشد که بر خود سخت و سست آسان نهد رنج را راحت شمارد درد را درمان نهد کام آن بیند که تن در درد ناکامی دهد وصل آن یابد که دل بر محنت هجران نهد از برای گوهر آن طالب که غوّاصی کند ترک سر گوید چو پا در بحر بی پایان نهد گوی خواهد شد سرِما در سرِ میدان عشق مردی مردی که با ما پای در میدان نهد هر که بنهد مَردوش بر هر دو عالم یک قدم چار بالش برتر از نُه گنبد گردان نهد آنکه بتواند تحمّل کرد ناکامی و رنج روزگارش کام دل بس زود در دامان نهد چشم مستش در کرشمه چون کند آغاز ناز دل ز من بستاند و صد منّتم بر جان نهد گل برآید سرخ و سرو از پای بنشیند ز شرم سرو گل رخسار من چون پای در بستان نهد رنج نابرده امید گنج می داری جلال! راحت آن یابد که بر خود رنج و غم آسان نهد جلال عضد یزدی