جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۹۰: برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برقی از حُسن تو پیدا شد و ناپیدا شد دهر پرفتنه و ایّام پُر از غوغا شد چون بر آیینه فتاد از رخ و زلفت عکسی یافت نوری که درو هر دو جهان پیدا شد عنبرین زلف مسلسل که فکندی بر ماه کافری بود که فردوس برینش جا شد مردم دیده به دامن گهر از چشمم یافت هندو از بهر گهر معتکف دریا شد آن چه بالاست که با موی تو هم قد آمد وین چه موری ست که با قدّ تو هم بالا شد صبح با طلعت تو دعوی خوبی می کرد لاجرم در نظر خلق جهان رسوا شد هر سحرگاه برافروخت چراغ ملکوت تف آهم که برین آینه خضرا شد هم به دل دوستی نرگس خون ریز تو بود ساغر چشمم ازین گونه که خون پالا شد بویی از نافه زلفت به چمن برد صبا مشک ساگشت چمن، خاک عبیر آسا شد بر زبان نام لب لعل تو تا راند جلال چه عجب نامش اگر طوطی شکر خا شد جلال عضد یزدی