جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۸۲: مرا به وصل تو گر زان که دسترس باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا به وصل تو گر زان که دسترس باشد دگر ز طالع خویشم چه ملتمس باشد بر آستان تو غوغای عاشقان چه عجب که هر کجا شکرستان بود مگس باشد چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را که نیم جان مرا یک کرشمه بس باشد اگر به هر دو جهان یک نفس زنم با دوست مرا ز هر دو جهان حاصل آن نفس باشد ازین هوس که مرا هست اگر شوم در خاک هنوز در سر من ذوق این هوس باشد بدین صفت که مرا دست بخت کوتاه است کیم به سرو بلند تو دسترس باشد ره خلاص کجا باشد آن غریقی را که سیل محنت عشقش ز پیش و پس باشد هزار بار شود آشنا و دیگر بار مرا ببیند و گوید که این چه کس باشد به دام عشق حزین است ناله های جلال که زار نالد بلبلی که در قفس باشد جلال عضد یزدی