جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۳۰: چو سلطان فلک را بار بشکست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو سلطان فلک را بار بشکست مه من ماه را بازار بشکست ز شادروان چو گل بیرون خرامید ز حسرت در دل گل خار بشکست شب تاریک شد چون روز روشن چو سنبل در گل فرخار بشکست به لب یاقوت را خون در دل افکند به رخ خورشید را مقدار بشکست کمر بربست و سرو از پا درافتاد کله بنهاد و بدر انوار بشکست ز رعنا پیشگی بر قرص خورشید سر زنجیر عنبربار بشکست به دور نرگس باده پرستش درِ خم خانه خمّار بشکست به خون اشک رندان خرابات خمار نرگس خونخوار بشکست سر ناموس عیّاران شبرو به چین طرّه عیّار بشکست فراوان توبه پرهیزکاران که آن جادوگر بیمار بشکست جلال از توبه کردن کرد توبه که توبت کرد و دیگربار بشکست جلال عضد یزدی