جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹: عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشق سوخته دل زنده به جانی دگر است از جهانش چه خبر، کاو به جهانی دگر است بس که از خون دلم لاله خونین بشکفت هر کجا می نگرم لاله ستانی دگر است ای طبیب! از سر بیمار قدم باز مگیر چاره ای ساز که بیمار زمانی دگر است عافیت خواستی از من چو دل من آن نیز بر سر کوی تو بی نام و نشانی دگر است حاصل از دوست به جز درد ندارم، لیکن در دل خلق یقینم که گمانی دگر است نکته موی میان تو عجب باریک است هر سر موی بر آن نکته بیانی دگر است آفتاب ارچه ز اعیان جهان است، ولیک بر رخ خوب تو او هم نگرانی دگر است شد به بوسی ز لبت زنده جاوید جلال کز لطافت لب شیرین تو جانی دگر است جلال عضد یزدی