جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶: این چه شمع است که در مجلس مستان برپاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این چه شمع است که در مجلس مستان برپاست وین چه شور است که از باده پرستان برخاست این چه نور است که اندیشه در و حیران است آن نه روی است که آن آینه لطف خداست دی به سودای تو در باغ گذر می کردم راستی سرو به بالای تو می ماند راست من و پروانه اگر چند در آتش باشیم کار پروانه که از شمع جدا نیست جداست گرچه از زلف توام شام بلا روی نمود هم ز حسنش اثر صبح سعادت پیداست کی به دست من درویش فتد خاک رهت زان که یک ذرّه از آن ملک دو دنیاش بهاست برود جان جلال از تن و عشقت نرود تازه آن گلبن عشقی که چنین پابرجاست جلال عضد یزدی