اقبال لاهوری
پیام مشرق
تنهائی : به بحر رفتم و گفتم به موج بیتابی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به بحر رفتم و گفتم به موج بیتابی همیشه در طلب استی چه مشکلی داری؟ هزار لولوی لالاست در گریبانت درون سینه چو من گوهر دلی داری؟ تپید و از لب ساحل رمید و هیچ نگفت به کوه رفتم و پرسیدم این چه بیدردیست؟ رسد بگوش تو آه و فغان غم زده ئی اگر به سنگ تو لعلی ز قطرهٔ خونست یکی در آبه سخن با من ستم زده ئی بخود خزید و نفس در کشید و هیچ نگفت ره دراز بریدم ز ماه پرسیدم سفر نصیب ، نصیب تو منزلی است که نیست جهان ز پرتو سیمای تو سمن زاری فروغ داغ تو از جلوهٔ دلی است که نیست سوی ستاره رقیبانه دید و هیچ نگفت شدم بحضرت یزدان گذشتم از مه و مهر که در جهان تو یک ذره آشنایم نیست جهان تهی ز دل و مشت خاک من همه دل چمن خوش است ولی درخور نوایم نیست تبسمی بلب او رسید و هیچ نگفت اقبال لاهوری