حکیم سنایی غزنوی
قصاید و قطعات
شماره ۹۴: این جهان بیوفا چون ذرهای بر هم زند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر سنایی دم زند آتش درین عالم زند این جهان بی وفا چون ذره ای بر هم زند آدمی شکل ست لیکن رسم آدم دور ازو از هوای معرفت او لاف کی ز آدم زند این جهان چون ذره ای در چشم او آید همی او نبیند ذره ای و چشم را بر هم زند کم زنی داند ز صد گونه نیارد کم زدن مهر گردون بشکند گر زیر و بالا کم زند گر ز درویشی نخواهد سیم و زر نبود عجب دست در زلفین سیمین ساعدان محکم زند بوی یوسف دارد اندر جیب و اسرارش نهان هست دریای محبت موج چون قلزم زند زر زند بی مهر سلطان بر مراد خویشتن دار قلابان برد بر گنبد اعظم زند عیسی مریم چو ناپیدا شد اندر کان کون لاف چشم خویشتن از زادهٔ مریم زند در سنایی و هم خاطر کی رسد زیرا که او در نوردد عالم و آواز بر آدم زند حکیم سنایی غزنوی